موریس آله (Maurice Allais) را از نخستین افرادی میدانند که پاسخ های کمی را جایگزین توصیفات نادقیق در پاسخ به “احتمال یافتن یک ذخیره اقتصادی جدید در یک ناحیه” کرد. تلاشهای پس از او منجر به ایجاد دو روش برای پاسخ به این سوال گردید: 1- تجزیه و تحلیل کاوشگرانه (prospectivity analysis)، 2- ارزیابی سه بخشی (three-part assessments) .
1- تجزیه و تحلیل کاوشگرانه (Prospectivity Analysis) تجزیه و تحلیل کاوشگرانه و رویکرد سیستم های کانه زایی (Mineral Systems Approach) به عنوان بخشی جدایی ناپذیر از ارزیابی های کمی مدرن منابع توسط بسیاری از متخصصین درنظر گرفته میشود. به طور معمول، تجزیه و تحلیل کاوشگرانه از روشهای: وزن شواهد، منطق فازی، تجزیه و تحلیل متمایز (Discriminate Analysis) و شبکه های عصبی برای ترکیب متغیرها جهت ایجاد نقشه های پیجویی پتانسیل معدنی (Prospectivity maps) استفاده می کند (کارانزا، 2011). تجزیه و تحلیل کاوشگرانه قدیمی (هرونسکی و گرووز، 2008) بر اساس تخصیص امتیاز به تمام متغیرهایی که در پیشبینی کانه زایی مهم تلقی می شوند و جمع امتیازها برای تعیین امتیاز منطقه هدف صورت می گرفت.

2- ارزیابی سه بخشی (Three-Part Assessments)
روش ارزیابی سه بخشی در تلاش برای ارائه چارچوبی در جهت تصمیم گیری در مورد منابع معدنی در شرایط عدم قطعیت ایجاد گردید (سینگر، 1993؛ سینگر و منزی، 2010). در این روش توزیع فراوانی، تناژها و عیارهای کانسارهای کاملا اکتشاف شده بهعنوان الگویی برای پیش بینی تعداد، تناژ و عیار کانسارهای کشفنشده در یک ناحیه مشابه استفاده میشوند. مدلهای کانساری یا Mineral deposit models (کاکس و سینگر، 1986؛ بلیس، 1992) بستری برای ترکیب اطلاعات مختلف علوم زمین، ژئوفیزیک و ژئوشیمی در جهت ارزیابی منابع و اکتشافات معدنی ایجاد میکنند. به همین جهت در مدلهای توصیفی بر مشاهدات تمرکز شده است و از نظریههای ژنز کانسار فقط برای پیشنهاد “آنچه باید مشاهده شود” استفاده میشود.
